سالهای طولانی ای بود كه مردم جهان به خصوص مردم جزیرة العرب از نور مستقیم خورشید نبوّت دور شده بودند، و در تاریكیهای جهل و گمراهی و خرافات غوطه می خوردند. آنان همچون گلّه بی چوپان در كوه و دشت، در برابر درّندگان خون آشام، حیران و سرگردان بودند، بلاهای خانمان سوزی تار و پودشان را می سوزانید؛ بلاهایی مانند: امتیازات طبقاتی و قبیلگی، ناامنی و جنگ، انحراف جنسی و بیعفّتی، دختركشی و انسان كشی، ظلم بی حساب به زنان، بت پرستی، خرافات و بیهوده گرایی، پوچی و بی محتوایی زندگی، لجاجت و یكدندگی، بهره كشی و تبعیض و انواع جنایات و نامردمی ها، كه هر كدام ضربه سختی بر انسانیت و جامعه انسانی وارد ساخته بود.
امیرمؤمنان علی(ع) اوضاع جاهلیت را این گونه توصیف میفرماید:
(ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعارُهَا الْخَوْفُ، وَ دِثارُهَا السَّیفُ؛ میوه درخت جاهلیت، فتنه و آشوب بود، غذای مردم آن، مردار گندیده بود، لباس زیرینشان ترس، و لباس رویینشان شمشیر بود.)
وضعیت عربستان پیش از بعثت
گرچه همه نقاط جهان مانند چین، روم، ایران، مصر و هند در لجن زارهای جهل، خرافات و گمراهیها غوطه ور بودند، ولی در عین حال هر یك از آنها از تمدّن نسبی برخوردار بودند امّا مردم جزیرة العرب هیچ گونه تمدّنی نداشتند، مثلّث شوم ناامنی، دختركُشی و بیعفّتی در سطح وسیع، منشأ تباهیهای فراوانی شده بود به طوری كه از انسانیت تنها نامی وجود داشت، و زندگی بشر از زندگی حیوانات درّنده و شهوت خو، بدتر و پستتر شده بود.
امیرمؤمنان علی(ع) در بیان وضعیت جهان، به ویژه جزیرةالعرب میفرماید:
(هنگامی خداوند مقام رسالت را بر عهده محمّد (ص) نهاد كه مدّتهای طولانی از بعثت پیامبران پیشین گذشته بود، ملّتها در خواب عمیقی فرو رفته بودند، فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته بود، تباهی ها در میان مردم گسترش یافته، و آتش جنگ زبانه میكشید، دنیا تاریك و پر از نیرنگ و فریب گشته بود، برگهای درخت زندگی به زردی گراییده، و از ثمره زندگی خبری نبود، آب حیات انسانی در زمین فرورفته، منارهای هدایت فرسوده و كهنه شده، و پرچم های هلاكت و تیره بختی آشكار گشته بود.)
و در گفتار دیگر میفرماید: (شماای گروه عرب، در زمان جاهلیت، زشتترین مرام را داشتید و در بدترین وضع به سر میبردید، در میان زمین های سنگلاخ، میان مارهای پر زهر، آب لجن و سیاه میآشامیدید، غذای آلوده میخوردید، خون یكدیگر را میریختید، و از خویشان دوری میكردید، بتها در میان شما نصب شده بودند، غرق در فساد بودید كه خداوند توسّط پیامبر اكرم(ص) شما را از آن همه انحرافات و گمراهیها رهایی بخشید).
نمونه هایی از اوضاع عربستان قبل از بعثت
برای نمونه، ده نوع از خرافات و اعتقادهای بیهوده جاهلیت را یادآور میشویم، تا به حكم (یعرَف الاشیاء بِاَضدادِها؛ هر چیزی با مقایسه با ضدّش شناخته میشود)، نعمت عظیم بعثت پیامبر اسلام(ص) را بهتر بشناسیم.
با بعثت پیامبر اسلام، هم خورشید اسلام طلوع كرد، و هم شخصیت عظیم پیامبر(ص) متولّد شد، در سراسر زندگی پیامبر(ص) روزی مباركتر از روز بعثت نبود، روز تولّد آن حضرت بیانگر تولّد جسم او بود، گرچه مبارك بود، ولی روز بعثت، روز تولّد شخصیت پیامبر(ص) بود كه بسیار مباركتر بود.
1 مردم جاهلیت اعتقاد داشتند در یمن مردی به نام (اَساف) عاشق زنی به نام (نائله) شد، هر دو به قصد زیارت كعبه آمدند، اطراف كعبه را خلوت دیدند، داخل كعبه رفتند و در همانجا با هم عمل منافی عفّت (زنا) انجام دادند، روز بعد زائران، آن دو را جامد و مسخ شده دیدند، برای عبرت مردم، آن دو جماد را در میان كعبه نهادند، و به عقیده سخیف آنها، پس از مدّتی آن دو جماد خدا شدند، و سزاوار پرستش گشتند!
2 هنگام ورود به روستا به خاطر دفع نگرانی از ترس و وحشت، و ترس از بیماری وبا و گزند دیو، در برابر دروازه ورودی روستا، ده بار صدای الاغ در میآوردند و گاهی این كار را با آویختن استخوان روباهی به گردن خود، انجام میدادند.
3 اگر دندان فرزند آنان میافتاد، آن را با دو انگشت به سوی خورشید پرتاب كرده و خطاب به خورشید با عجز و لابه میگفتند: (ای خورشید! دندانی بهتر از این بده.)
4 هرگاه در بیابان هولناك گم میشدند، پیراهن خود را وارونه میپوشیدند، تا بدین وسیله راه را بجویند.
5 هنگام مسافرت، برای كسب اطمینان در مورد حفظ زنان از خیانت و بی ناموسی، نخی را بر ساقه یا شاخه درختی میبستند، هنگام بازگشت، اگر آن نخ به حال خود باقی بود اطمینان می یافتند كه زن آنها خیانت نكرده، و اگر باز یا مفقود میگردید، زن را به خیانت متّهم مینمودند.
6 زنی كه بچه اش نمیماند، معتقد بودند كه اگر او هفت بار بر روی جنازه شخص بزرگی بایستد و آن را زیر پا قرار دهد، بچه اش باقی میماند.
7 به گردن مار گزیده و عقرب زده زیور آلات طلایی می آویختند، و معتقد بودند كه اگر به جای طلا، مس و قلع همراه خود داشته باشد میمیرد.
8 اگر شخصی میمرد به احترام او شتری را با شیوه بسیار دردناكی با طرز بیرحمانه در كنار قبر او زنده به گور میكردند.
9 دختران را به جرم این كه دخترند، زنده به گور میكردند و هرگاه كسی به آنها خبر میداد كه همسرت دختر زاییده، از شدّت ناراحتی، چهره اش سیاه میشد.
10 بیرحمی به جایی رسیده بود كه فرزندان خود از پسر و دختر را از ترس فقر میكشتند.
وضع زنان در جزیرة العرب
در عصر جاهلیت، در جهان به ویژه در عربستان، زن موجودی بین انسان و حیوان به شمار میآمد، و آن چنان با زنان بدرفتاری میشد، كه هرگز با حیوانات چنین رفتار نمیشد، حیوانات را زنده در گور نمیكردند، ولی چنان كه خاطر نشان شد، دختران نوزاد و كودك را زنده به گور میكردند، و وقتی میشنیدند كه همسرشان دارای دختر شده، چهرهشان از شدّت شرم و ناراحتی، سیاه میشد.
صعصعة بن ناجیه (جدّ فرزدق، شاعر اهل بیت) مرد شریف و نجیبی بود، در عصر جاهلیت با بسیاری از عادت های مردم جاهلی مخالفت میكرد، او 36 دختر را خرید و از زنده به گور نمودن، نجات داد، پس از طلوع اسلام، او كه اسلام را با جان و دل پذیرفته بود، ماجرای خریدن دختران را به عرض پیامبر اكرم(ص) رسانید، و در ضمن توضیح گفت: دو ناقه (شتر ماده) از من گم شد، برای پیدا كردن آنها سوار بر جَمَل (شتر نر) شدم، در بیابانی آنها را پیدا كردم، هنگام بازگشت، دو خانه نظرم را جلب كرد، به آن خانهها نزدیك شدم، دیدم در یك اتاق پیر مردی نشسته است، با او گرم صحبت بودیم، ناگهان از اتاق دیگر زنی صدا زد: (زایید زایید!) پیر مرد پرسید: چه زایید؟ زن پاسخ داد: دختر زاییده است. پیر مرد گفت: او را در خاك دفن كنید، گفتم او را نكشید من جان او را میخرم، سپس دو ناقه و یك جَمَل را كه بر آن سوار بودم دادم، تا آن دختر را نكشند، و در همه دوران عمرم 36 دختر، هر كدام را با دوناقه و یك جَمَل خریدم و نجات دادم. پیامبر(ص) فرمود: (بسیار كار بزرگی انجام داده ای، اجرش در نزد خدا محفوظ است.)
گوستاولبون مستشرق فرانسوی مینویسد: (شیوع عادت دختركشی در جاهلیت را از مصاحبه ذیل كه بین قیس، رئیس طایفه بنیتمیم، با حضرت محمّد(ص) اتّفاق افتاد میتوانید بفهمید:
(روزی قیس (بنعاصم) دید پیامبر(ص) یكی از دختران خود را روی زانو نشانده است، از او پرسید: این گوسفند بچّه چیست كه این چنین او را میبویی؟ فرمود: این دختر من است. قیس گفت: سوگند به خدا من دخترهای زیادی داشتم و همه را زنده به گور كردم و هیچ یك را این گونه نبوییدم. حضرت محمّد(ص) فریاد زد: وای بر تو! خدا رحم را از دل تو خارج ساخته و قدر بهترین نعمت هایی را كه خداوند به انسان عنایت كرده نشناختی.)
ضرورت و اهمیت بعثت
جهان تاریك جاهلیت، برای طلوع خورشید هدایت، ثانیه شماری میكرد، همه چیز بیانگر ضرورت بعثت و نیاز به وجود آیین سازنده و رهایی بخش، و رهبر بزرگ، مدبّر، نجات دهنده و دلسوز بود. در چنین وضع نابسامانی، لطف خدا شامل حال انسانهای آن عصر و نسل های آینده شد، كه محمّد بن عبدا...(ص) را برای رهایی مردم به پیامبری مبعوث فرمود.
پیامبری كه آخرین پیامبر بود، و كامل ترین آیین را آورد، و همه پیامبران پیشین در انتظار او بودند تا او بیاید و آیین توحید و نجاتبخش خدا را كامل نماید و همه بشریت را از لجن زارهای آلودگی، گناه و انحراف، رهایی بخشد.
با بعثت پیامبر اسلام، هم خورشید اسلام طلوع كرد، و هم شخصیت عظیم پیامبر(ص) متولّد شد، در سراسر زندگی پیامبر(ص) روزی مباركتر از روز بعثت نبود، روز تولّد آن حضرت بیانگر تولّد جسم او بود، گرچه مبارك بود، ولی روز بعثت، روز تولّد شخصیت پیامبر(ص) بود كه بسیار مباركتر بود. و اگر روز هجرت پیامبر(ص) از مكّه به مدینه بسیار مهم بود، و به همین خاطر به پیشنهاد حضرت علی(ع) آغاز تاریخ مسلمانان گردید، مهم بودن هجرت از این رو بود كه آرمانهای بعثت پس از پشت سرگذاشتن سختی ها، تولّد نو یافت، و آماده اجرا و بروز و ظهور و تعمیق و گسترش گردید. بنابراین باید گفت: خورشید شخصیت پیامبر اسلام(ص) نیز در چنین روزی تولّد یافت.
برای درك ضرورت بعثت و عظمت آن، كافی است كه به معنا و مفهوم بعثت در اسلام، توجّه كنیم:
بعثت یعنی: سرآغاز مبارزه با هرگونه شرك و انحراف فكری و عقیدتی و عملی، و هرگونه خرافات. بعثت یعنی: رستاخیز و به پاخاستن برای نجات انسانها از زیر یوغ اسارتهای فكری، سیاسی و اجتماعی. بعثت یعنی: طاغوت زدایی، شرك زدایی، تنشزدایی و زدودن هرگونه عوامل و پیشینه هایی كه موجب سقوط و عقب گرد خواهد شد.
بعثت یعنی انفجار نور درخشان الهی در میان ظلمتهای متراكم گوناگون. بعثت یعنی تجلّی حق، در برابر باطل و باطل پرستی، و نابودی هرگونه باطل و بیهوده گرایی. بعثت یعنی فرود صاعقهای سوزان بر خرمن مفسدان، تبهكاران و نیرنگ بازان، و براندازی دامهای شیطان، و عوامل و طرفداران شیطان.
بعثت یعنی تثبیت توحید ناب در تمام ابعادش، تثبیت وحی الهی و نبوّت. بعثت یعنی برقراری عدالت فردی و اجتماعی، و پیكار با هرگونه ظلم، تبعیض و بهره كشیهای ظالمانه. بعثت یعنی برافراشتن پرچم حقّ در همه نقاط جهان، و واژگون سازی پرچمهای باطل. بعثت یعنی همان عروة الوثقی نجات و پیروزی كه به تعبیر قرآن در دو چیز خلاصه میشود: تكفیر طاغوت و ایمان به خدای بزرگ؛همان عروة الوثقیای كه در تسلیم در برابر حق، و انجام كار نیك خلاصه میشود.
بعثت پیامبر اسلام(ص) یعنی تبیین تمام اهداف پیامبران و كتابهای آسمانی، و اجرای آن اهداف به طور كامل.
دورنمایی از آغاز بعثت
چهل سال از عمر پاك پیامبر(ص) میگذشت، آن حضرت قبل از پیامبری در هر ماه، چندین بار، در شب و روز، و در هر سال همه ماه رمضان بر فراز كوه سر به فلك كشیده حِرا (كه در شش كیلومتری شمال شرقی كعبه قرار گرفته بود) داخل غاری كه بر فراز آن كوه بود، به عبادت و مناجات و راز و نیاز با خدا میپرداخت، او آثار عظمت خدا را در آن جا مشاهده میكرد، و همواره به تفكّر و تأمّل و عبادت خدا مشغول بود.14 روز 27 رجب سال چهلم عام الفیل فرا رسید، پیامبر(ص) بر فراز كوه حرا در میان غار مخصوص آن جا، مشغول مناجات با خدا بود، ناگاه پیك وحی، جبرئیل امین بر آن حضرت نازل شد و این آیات آغاز سوره علق را همراه مژده رسالت، برای آن حضرت خواند:
(بِسْمِ ا... الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * اِقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الاِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اِقْرَأْ وَ رَبُّكَ الاَكْرَمُ * اَلَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الاِنْسانَ ما لَمْیعْلَمْ؛ بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفرید، همان كس كه انسان را از خون بستهای خلق كرد، بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان كسی كه به وسیله قلم تعلیم داد، و به انسان آن چه را نمیدانست، آموخت.)
به این ترتیب آغاز وحی و بعثت، با نام خدا و با خواندن و قلم و علم و آموزش آمیخته با توحید، شروع شد و این واژههای زرّین وحی، بیانگر آن است كه بعثت یعنی:
بعثت یعنی: سرآغاز مبارزه با هرگونه شرك و انحراف فكری و عقیدتی و عملی، و هرگونه خرافات. بعثت یعنی: رستاخیز و به پاخاستن برای نجات انسانها از زیر یوغ اسارتهای فكری، سیاسی و اجتماعی. بعثت یعنی: طاغوت زدایی، شرك زدایی، تنشزدایی و زدودن هرگونه عوامل و پیشینه هایی كه موجب سقوط و عقبگرد خواهد شد.
رستاخیز معنوی، و انقلاب در همه امور، كه اساس آن انقلابها، انقلاب فرهنگی، و آگاهی بخشی در همه زمینههاست.
پیامبر(ص) فرمود: پس از آن كه آیات آغازین سوره علق بر من نازل شد، از فراز كوه حرا به سوی خانه حركت كردم، در مسیر راه در وسط كوه حِرا، صدایی را از جانب آسمان شنیدم كه میگفت: (یا مُحَمَّدُ اَنْتَ رَسُولُ ا... وَ اَنَا جِبْرَئیلُ؛ای محمّد! تو رسول خدایی و من جبرئیل هستم.)
به آسمان نگریستم، جبرئیل را دیدم كه به طور استوار و ثابت، بر فراز افق ایستاده است، همچنان به او چشم دوخته بودم تا ناپدید شد.)
از آن جا كه پیامبر اكرم(ص) دوبار جبرئیل را دید، و وحی الهی را از آن امین وحی دریافت كرد، همین دو حادثه موجب فشار روحی سنگین برای آن حضرت گردید، با این كه او از نظر روحی، بسیار قوی و نیرومند بود كه شایستگی تحمّل مسؤولیت وحی را یافته بود، ولی چون آغاز كار بود، وقتی كه جبرئیل را به صورت اصلیاش دید، اضطراب و خستگی فوق العاده ای در خود احساس كرد، از این رو به سوی خانه آمد، وقتی به خانه رسید، به همسرش حضرت خدیجه(س) فرمود: (دَثِّرینی؛ مرا بپوشان.) خدیجه(س) او را پوشانید، پیامبر(ص) اندكی در خواب فرو رفت. در همین هنگام جبرئیل نزد آن حضرت آمد و آیات آغاز سوره مدّثّر را نازل كرد، كه سه آیه نخست آن چنین است: (یا اَیهَا الْمُدَّثِّرْ * قُمْ فَاَنْذِرْ * وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ؛ای در بستر خواب آرمیده، برخیز و انذار كن (و جهانیان را هشدار بده) و پروردگارت را بزرگ بشمار.) پیامبر(ص) برخاست و به ابلاغ مأموریت خود پرداخت.
پیامبر(ص) ماجرای بعثت و وحی را برای همسرش خدیجه(س) تعریف كرد، خدیجه(س) خشنود شد و گفت: (خدا تو را یاری خواهد كرد.) خدیجه(س) ماجرا را به عمو زاده اش (ورقة بن نوفل) كه از دانایان عرب و از مسیحیان و سرشناس بود بازگو كرد، و گفتار پیامبر(ص) را برای او بیان نمود، ورقة گفت: خداوند پاك و منزّه است، سوگند به كسی كه جان ورقه در دست او است، اگر مراای خدیجه، تصدیق میكنی، ناموس اكبر (فرشته بزرگ وحی) بر او نازل میشود، كه بر موسی(ع) نازل میشد، او پیامبر این امّت است، به او بگو ثابت و استوار باش.)
خدیجه(س) به خانه بازگشت و گفتار ورقه را به رسول خدا(ص) ابلاغ نمود.
نگاهی به انگیزهها و اهداف بعثت
با بررسی آیات قرآن و روایات پیامبر(ص) و امامان(ع) به دست میآید كه انگیزه بعثت و اهداف آن در دو پایه خلاصه میشود: 1 نفی معبودهای باطل و عوامل سقوط. 2 پیمودن راههای تكامل در ابعاد گوناگون كه اساس آن اعتقاد به یكتایی و بی همتایی خداست.
ولی در پرتو تجزیه و تحلیل آیات و روایات، میتوان به ده انگیزه و هدف از اهداف و انگیزه های بعثت اشاره كرد كه عبارتند از:
1 اتمام حجّت، چنان كه در آیه 165 سوره نساء میخوانیم: (ترجمه: پیامبرانی كه بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجّتی برای مردم بر خدا باقی نماند (و بر همه اتمام حجّت شود).)
2 رفع اختلاف، چنان كه در آیه 213 سوره بقره میخوانیم: (ترجمه: مردم در آغاز یك دسته بودند و تضادی در میانشان وجود نداشت، به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد، و اختلافات و تضادهایی در میان آنها رخ داد در این حال خداوند پیامبران را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند، و كتاب آسمانی كه به سوی خود دعوت میكرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند، داوری كند.)
3 قیام به عدالت، چنان كه در آیه 25 حدید میخوانیم: (ترجمه: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها كتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل كردیم، تا مردم قیام به عدالت كنند.)
4 آزادی و آزادگی، و رهایی از امور بیهوده و خرافات، چنانكه در آیه 157 سوره اعراف میخوانیم: (ترجمه: كسانی كه از فرستاده خدا پیامبر(ص) پیروی میكنند... پیامبری كه بارهای سنگین و زنجیرهایی را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان، برمیدارد.) منظور از زنجیر در اینجا عبارت است از: زنجیر جهل و نادانی، بتپرستی و خرافات، انواع تبعیضات و بی عدالتیها، قوانین نادرست، و اسارت و استبداد در چنگال طاغوت ها است.
5 هدایت، امر به معروف و نهی از منكر و رهایی از ظلمتها و كشیدن انسانها به سوی نور، چنانكه در آیه 1 و 5 ابراهیم، و 16 مائده و 175 اعراف آمده، از جمله در آیه یك سوره ابراهیم میخوانیم: (ترجمه: این كتابی است كه بر توای پیامبر نازل كردیم، تا مردم را از تاریكیهای (شرك و ظلم و جهل) به سوی روشنایی (ایمان، عدل و آگاهی) به فرمان پروردگارشان درآوری.)
6 آموزش كتاب و حكمت، چنان كه در آیه 2 سوره جمعه میخوانیم: (ترجمه: خداوند كسی است كه در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت كه آیاتش را بر آنها میخواند، و آنها را تزكیه میكند، و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت میآموزد.)
7 تهذیب و پاكسازی، چنان كه در آیه 2 جمعه (آیه قبل) همین مطلب ذكر شده است.
8 آزادی انسانها از زیر یوغ طاغوتها و استكبار، چنانكه در آیه36 نحل میخوانیم: (ترجمه: ما در هر امّتی رسولی برانگیختیم كه خدای یكتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب كنید.)
9 تقویت و ارتقاء تفكّر و اندیشه صحیح و والا، چنان كه امام كاظم(ع) فرمود: (ترجمه: خداوند پیامبران و رسولان را به سوی بندگانش مبعوث نكرد، مگر این كه از جانب خدا تعقّل كنند و بیندیشند و از این سو، بر معلومات و ارتقاء فكری خود بیفزایند.)
10 تكمیل و ارتقاء ارزش های اخلاقی، چنان كه رسول اكرم(ص) فرمود: (همانا به پیامبری برانگیخته شدهام تا ارزشهای اخلاقی را به كمال برسانم.)
و در سخن دیگر فرمود: ( همانا مبعوث شده ام تا نیكی اخلاق را به درجه عالی و كمال برسانم.)
امید كه در پرتو بعثت از تمام فرهنگهای بیگانه، رهایی یابیم و جسم و جان خود را با تعالیم انبیا خصوصا پیامبر بزرگ اسلام شست و شو دهیم.
نویسنده: محمّد محمّدی اشتهاردی
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/3597